عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() *··▪▪••●●::حضورت را با یک صلوات پربرکت اعلام کن::●●••▪▪··* |
386 | 13797 | dokhtarchadori |
![]() گپ و گفتگوهای خودمونی اعضا در سال 1393 |
1336 | 18966 | dokhtarchadori |
![]() شهدا را یاد کنیم با یک صلوات |
435 | 20045 | zahed |
![]() بله یا نه!(سرگــــرمی)!!! |
9795 | 104891 | zahed |
![]() صحنه قیامت |
1 | 889 | yasebehashti |
![]() انتقام سخت |
0 | 446 | dokhtarchadori |
![]() ترور سردار سلیمانی |
0 | 419 | dokhtarchadori |
![]() بچه های پرواز با هم دعای سلامتیو میخونیم... |
300 | 22325 | montazer |
![]() هجرت به مکه |
0 | 692 | yasebehashti |
![]() دورنماى مسیحیّت |
8 | 1488 | ratin97 |
مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار
دارد؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم اینهمه گرفتاری
دارید ...
وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام شما چطور انتظار دارید
به خیریه شما کمک کنم؟
باز هم زود قضاوت کردید؟؟؟؟